۱۳۸۶ بهمن ۹, سه‌شنبه

6 بهمن سالروز انقلاب سفید شاهنشاه آریامهر و ملت




تصاویری از کتاب انقلاب سفید بقلم شاهنشاه آریامهر:



*** 6 بهمن سالروز انقلاب سفید اعلیحضرت محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر و ملت گرامی باد

۱۳۸۶ بهمن ۸, دوشنبه

این مطلب به این دلیل می نویسم تامشتی شود بر دهان کشورهایی که ادعای مالکییت خلیج فارس را دارند.




خلیج فارس (یا خلیج پارس) در امتداد دریای عمان و در میان شبه جزیره‌ عربستان و ایران قرار دارد. مساحت آن ۲۳۳٬۰۰۰ کیلومتر مربع است. از شرق از طریق تنگه هرمز و دریای عمان به اقیانوس هند و دریای عرب راه دارد، و از غرب به دلتای‌ رودخانه‌ اروندرود، که حاصل پیوند دو رودخانهٔ دجله و فرات و الحاق رود کارون به آن است، ختم می‌شود. خلیج پارس نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس _ نام سرزمین ملت ایران _ گره خورده‌است. از یونانی این خلیج، «خلیج پارس»، مورد استفاده‌ قرار می‌گرفته که از نخستین شاهنشاهی مهم این منطقه، شاهنشاهی پارس برگرفته شده‌است. در دههٔ ۱۹۶۰ میلادی و با اوج گرفتن پان عربیسم، برخی از کشورهای عربی، از خلیج فارس، به صورتهای دیگری غیر از «خلیج فارس» نام بردند. ایران، به نوبهٔ خود با تصویب دو قطع‌نامه در سازمان ملل متحد، نام خلیج پارس را رسماً وارد اسناد این سازمان کرد. قطع‌نامهٔ نخستین به شمارهٔ UNAD ۳۱۱/Qen در ۵ مارس ۱۹۷۱، و مورد دوم به شمارهٔ UNLA ۴۵٫۸٫۲ در ۱۰ اوت ۱۹۸۴ تصویب شدند.
کشورهای ایران، عمان، عراق، عربستان سعودی، کویت، امارات متحده عربی، قطر و بحرین در مجاورت خلیج فارس هستند.
زمین شناسان معتقدند که در حدود پانصد هزار سال پیش، صورت اولیه خلیج فارس در کنار دشت‌های جنوبی ایران تشکیل شد و به مرور زمان، بر اثر تغییر و تحول در ساختار درونی و بیرونی زمین، شکل ثابت کنونی خود را یافت.نام
خلیج فارس نامی است به جای مانده از کهن‌ترین منابع، زیرا که از سده‌های پیش از میلاد سر بر آورده‌است، و با پارس و فارس _ نام سرزمین ملت ایران _ گره خورده‌است.

خلیج فارس در دوران باستان
قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد. داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا کرانه‌های اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن کانالی را داد و کشتی‌هایش از طریق همین کانال به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است: «من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این کانال را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.»این نخستین مدرک مکتوب بجا مانده درباره خلیج فارس است. از سفرنامه فیثاغورث ۵۷۰ قبل از میلاد تا سال ۱۹۵۸ در تمام منابع مکتوب جهان نام خلیج فارس و یا معادلهای آن در دیگر زبانها ثبت شده‌است. از دوره جمال عبدالناصر رئیس جمهور پیشین مصر، به تشویق او و اوجگیری تعصب عربی، رسماً کشورهای عربی نام تاریخی خلیج فارس را در رسانه‌ها و کتب رسمی عربی تغییر دادند.
در دوره داریوش دوم ناوگانی ایرانی به رهبری سردار صداسپ ماموریت یافت تا جهان را دور بزند وی عازم مدیترانه و سواحل شنقیط (موریتانی) تا نزدیک اشانتی و سواحل بنین پیش رفتند ولی در اثر برخورد با اقوام وحشی سفر را ناتمام کذاشتند.
خلیج فارس از سمت شمال با ایران، از غرب با کویت و عراق و از جنوب با عربستان، بحرین و امارت متحده عربی همسایه‌است. وسعت آن ۲۴۰،۰۰۰ کیلومتر است و پس از خلیج مکزیک و خلیج هودسن سومین خلیج بزرگ جهان بشمار می‌آید.
این خلیج توسط تنگه هرمز به دریای عمان و از طریق آن به دریاهای آزاد مرتبط است و جزایر مهم آن عبارت‌اند از: خارک، ابوموسی، تنب بزرگ، تنب کوچک، کیش ، قشم، و لاوان که تمامی آنها به ایران تعلق دارد. خلیج فارس و سواحل آن معادن سرشار نفت و گاز دارد و مسیر انتقال نفت کشورهایی چون کویت، عربستان و امارات متحده عربی است. به همین دلیل، منطقه‌ای مهم و راهبردی بشمار می‌آید. بندرهای مهمی در حاشیه خلیج فارس وجود دارد که از آنها می‌توان بندر شارجه، دوبی، ابوظبی و بندر عباس و بوشهر را نام برد. دریانوردی در خلیج فارس پیشینه بسیار طولانی دارد ولی نخستین مدارک قطعی در این زمینه به سده چهارم پیش از میلاد مربوط است. پس از بسته شدن راه بازرگانی میان شرق و غرب در دوره عثمانی، پرتغالی‌ها متوجه اهمیت این خلیج شدند، به طوری که سراسر سده شانزدهم میلادی خلیج فارس را در تصرف خود داشتند. اما پس از آن انگلستان توانست کشورهای رقیب را از آن خارج کند و در آغاز قرن نوزدهم بر آن تسلط یابد. با این حال، در سال‌های بعد نیز کشورهای حاشیه جنوبی آن به تدریج مستقل شدند و انگلستان پایگاه‌های خود را از دست داد. قدمت خلیج فارس با همین نام چندان دیرینه‌است که عده‌ای معتقدند: «خلیج فارس گهواره تمدن عالم یا خاستگاه نوع بشر است.» ساکنان باستانی این منطقه، نخستین انسان‌هایی بودند که روش دریانوردی را آموخته و کشتی اختراع کرده و شرق و غرب را به یکدیگر پیوند داده‌اند. اما دریانوردی ایرانیان در خلیج فارس، قریب پانصد سال پیش از میلاد مسیح و در دوران سلطنت داریوش اول آغاز شد(منظور اقوام آریایی ایران است زیرا عیلامیان و ... نیز ایرانی بودندوقرن‌ها قبل از میلاد مسیح به کشتیرانی در خلیج فارس پرداختند ولی اقوام آریایی نبودند.). داریوش بزرگ، نخستین ناوگان دریایی جهان را به وجود آورد. کشتی‌های او طول رودخانه سند را تا سواحل اقیانوس هند و دریای عمان و خلیج فارس پیمودند، و سپس شبه جزیره عربستان را دور زده و تا انتهای دریای سرخ کنونی رسیدند. او برای نخستین بار در محل کنونی کانال سوئز فرمان کندن ترعه‌ای را داد و کشتی‌هایش از طریق همین ترعه به دریای مدیترانه راه یافتند. در کتیبه‌ای که در محل این کانال به دست آمده نوشته شده‌است: «من پارسی هستم. از پارس مصر را گشودم. من فرمان کندن این ترعه را داده‌ام از رودی که از مصر روان است به دریایی که از پارس آید پس این جوی کنده شد چنان که فرمان داده‌ام و ناوها آیند از مصر از این آبراه به پارس چنان که خواست من بود.» داریوش در این کتیبه از خلیج فارس به نام «دریایی که از پارس می‌آید» نام برده‌است و این یکی از نخستین مدارک تاریخی است که درباره خلیج فارس موجود است. در کتاب اوستا اگرچه از نام خلیج فارس بطور صریح نام برده نشده اما در مهر یشت در مبحث مهر یا میترا اشاره‌ای نیز به اروند رود شده‌است که در آن دوره ارونگ گفته می‌شده‌است و چنین آمده: «دارنده دشت‌های فراخ» و «اسب‌های تیزرو» که از سخن راستین آگاه است و پهلوانی است خوش اندام و نبرد آزما، دارای هزار گوش و هزار چشم و هزار چستی و چالاکی یاد شده، کسی است که جنگ و پیروزی با اوست، هرگز نمی‌خسبد، هرگز فریب نمی‌خورد، اگر کسی با او پیمان شکند خواه در شرق هندوستان باشد یا بر دهنه شط ارنگ، از ناوک او گریز ندارد، او نخستین ایزد معنوی است که پیش از طلوع خورشید فنا ناپذیر تیز اسب بر بالای کوه هرا بر می‌آید و از آن جایگاه بلند سراسر منزلگاه‌های آریایی را می‌نگرد.

نام خلیج فارس در میان یونانی‌ها
نخستین بار یونانی‌ها بودند که این خلیج را «پرسیکوس سینوس» یا «سینوس پرسیکوس» که همان خلیج فارس است، نامیده‌اند. از آنجا که این نام برای نخستین بار در منابع درست و معتبر تاریخی که غیر ایرانیان نوشته‌اند آمده‌است، هیچ گونه شائبه نژادی در وضع آن وجود ندارد. چنان که یونانیان بودند که نخستین بار، سرزمین ایران را نیز «پارسه» و «پرسپولیس» یعنی شهر یا کشور پارسیان نامیدند. استرابن جغرافیدان سدهٔ نخست میلادی نیز به کرات در کتاب خود از خلیج فارس نام برده‌است. وی محل سکونت اعراب را بین دریای سرخ و خلیج فارس عنوان می‌کند. همچنین «فلاریوس آریانوس» مورخ دیگر یونانی در کتاب تاریخ سفرهای جنگی اسکندر از این خلیج به نام «پرسیکون کیت» که چیزی جز خلیج فارس، نیست نام می‌برد. البته جست‌وجو در سفرنامه‌ها یا کتاب‌های تاریخی بر حجم سندهای خدشه ناپذیری که خلیج فارس را «خلیج فارس» گفته‌اند، می‌افزاید. این منطقه آبی همواره برای ایرانیان که صاحب حکومت مقتدر بوده‌اند و امپراتوری آن‌ها در سده‌های متوالی بسیار گسترده بود هم از نظر اقتصادی و هم از نظر نظامی اهمیت خارق العاده‌ای داشت. آن‌ها از این طریق می‌توانستند با کشتی‌های خود به دریای بزرگ دسترسی پیدا کنند و به هدف‌های اقتصادی و نظامی دست یابند.

نام خلیج فارس در زبان عربی

خلیج فارس با نام بحر فارس مشخص شده است
آثار عرب زبان نیز بهترین و غنی‌ترین منابعی هستند که برای شناسایی و توجیه کیفیت تسمیه این دریا می‌تواند در این بررسی مورد استفاده قرار گیرد. در تمام منابع عربی تا قبل از سال ۱۹۵۸ خلیج فارس با نام بحر فارس و یا خلیج فارس ثبت شده‌است[نیاز به ذکر منبع] در این منابع و آثار از دریای فارس و چگونگی آن بیش از آثار فرهنگی موجود در هر زبان دیگری گفت و گو شده‌است. در آثار ابن بطوطه، حمدالله مستوفی، یاقوت حموی، حمزه اصفهانی، ناصرخسرو قبادیانی، ابوریحان بیرونی، ابن بلخی و دیگرانی که اکثر آنان کتاب‌های خود را به زبان عربی نیز نوشته‌اند، و همچنین در آثار نویسندگان جدید عرب از نام «خلیج فارس» بدون کم و کاست یاد شده‌است.

سابقه جعل عنوان خلیج
درباره نام خلیج فارس تا اوایل دههٔ ۱۹۶۰ میلادی هیچ گونه بحث و جدلی در میان نبوده و در تمام منابع اروپایی و آسیایی و آمریکایی و دانشنامه‌ها و نقشه‌های جغرافیایی این کشورها نام خلیج فارس در تمام زبان‌ها به همین نام ذکر شده‌است. اصطلاح «خلیج عربی» برای نخستین بار در دوره تحت قیمومت شیخ نشین‌های خلیج فارس توسط کارگزاران انگلیس و بطور ویژه از طرف یکی از نمایندگان سیاسی انگلیس مقیم در خلیج فارس به نام رودریک اوون در کتابی بنام حبابهای طلایی در خلیج عربی در سال ۱۹۵۸ نوشت که «من در تمام کتب و نقشه‌های جغرافیایی نامی غیر از خلیج فارس ندیده بودم ولی در چند سال اقامت در سواحل خلیج فارس متوجه شدم که ساکنان ساحل عرب هستند بنابر این ادب حکم می‌کند که این خلیج را عربی بنامیم» وی و فرد دیگری بنام سر چارلز بلگریو به قصد تفرقه بین ایران و کشورهای عرب این موضوع را مطرح کردند. سر چارلز بلگریو که بیش از ۳۰ سال نماینده سیاسی و کارگزار دولت انگلیس در خلیج فارس بوده‌است، بعد از مراجعت به انگلستان در سال ۱۹۶۶ کتابی درباره سواحل جنوبی خلیج فارس منتشر کرد و در آن نوشت که «عرب‌ها ترجیح می‌دهند خلیج فارس را خلیج عربی بنامند». این نماینده قطعا پیش از انتشار کتاب و مراجعت به انگلستان در تماس با مقامات امارات جنوبی خلیج فارس این فکر را در آنها القا کرده‌است و تصادفی نیست که بلافاصله پس از انتشار کتاب سرچارلز بلگریو که نام قبلی سواحل جنوبی خلیج فارس یعنی «ساحل دزدان» را بر روی کتاب خود نهاده اصطلاح «الخلیج العربی» در مطبوعات کشورهای عربی رواج پیدا کند و در مکاتبات رسمی به زبان انگلیسی نیز اصطلاح «آرابیان گولف» جایگزین اصطلاح معمول و رایج قدیمی «پرشین گولف» می‌شود.

بحر فارس
بحر فارس نامی است که عرب‌ها در قرون اولیه اسلام بجای دریای پارس بکار می‌بردند و این مفهوم شامل خلیج فارس و دریای عرب نیز می‌شد ولی در قرنهای اخیر تنها به پهنه آبی که شامل تنگه هرمز تا دهانه اروند رود می‌شود و بجای بحر فارس خلیج فارس می‌گفتند تا اینکه از سال ۱۹۵۸ بدنبال یک فراخوان از سوی رهبران قوم پرست در اتحادیه عرب مقرر شد که خلیج فارس را خلیج عربی بنامند و اکنون این نام جدید در ۲۲ کشور عربی بکار می‌رود و در بعضی از رسانه‌های غربی نیز این نام جدید بکار گرفته می‌شود. که این امر اعتراض شدید ایرانیان را برانگیخته‌است. ایرانیان بر این باور هستند که نام جدید جعلی و با انگیزه سیاسی و از روی تعصب قومی بکار می‌رود و همچنان نام تاریخی خلیج فارس باید استفاده شود.[1]

هدف انگلیس از نام‌گذاری ساختگی خلیج فارس
انگلیس‌ها نخستین عاملان کاشته شدن این تخم نفاق بودند زیرا از قدیم در صدد بودند که خلیج فارس را تبدیل به یک دریای انگلیسی کنند. بعدها در دههٔ ۱۹۸۰ میلادی آمریکایی‌ها هم به پیروی از آن‌ها از تبدیل خلیج فارس به خلیج آمریکایی سخن گفتند. از نظر آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها این منطقه «شریان حیاتی غرب» در منطقه «استراتژیک غربی» و «حوزه منافع ویژه» است، لذا اگر قادر باشند خلیج فارس را به طور مستقیم یا غیر مستقیم تحت تسلط خود در می‌آورند.

واکنش‌های دولت ایران در برابر جعل نام
دولت ایران در روز ۱۳ مرداد سال ۱۳۳۷ به دلیل تغییر نام خلیج فارس به خلیج عربی از سوی عراق و برخی دیگر از کشورهای عربی و انگلیس اعتراض خود را به دولت جدید عراق به رهبری قاسم که با یک کودتای نظامی بر سر کار آمده بود و تمایل به حرکت‌های آزادی خواهانه مصر به رهبری جمال عبدالناصر داشت، اعلام کرد.
همچنین دولت ایران در همان زمان در برابر این نام مجعول واکنش نشان داد و گمرک و پست ایران از قبول محموله‌هایی که به جای خلیج فارس نام خلیج عربی بر روی آن نوشته شده بود، خودداری کرد. ایران همچنین در مجامع و کنفرانس‌های بین‌المللی نیز در صورت به کار بردن این اصطلاح ساختگی از سوی نمایندگان کشورهای عرب واکنش نشان می‌داد. در این زمان بعضی از کشورهای عربی حتی اعتبار هنگفتی از محل درآمدهای کلان نفتی خود در اختیار بعضی از ماموران سیاسی در خارج می‌گذاردند تا با تطمیع مطبوعات خارجی نام مجعول خلیج عربی را به جای خلیج فارس رواج بدهند. در نیمه نخست بهمن ماه سال ۱۳۷۰ خورشیدی سر ویراستار سازمان ملل متحد با اشاره به اعتراض‌های پیاپی نمایندگان ایران در آن سازمان به استفاده از نام ساختگی خلیج عربی در اسناد این سازمان از کارکنان سازمان ملل خواسته تا اعتراض دولت ایران را همیشه در نظر داشته باشند. کار به جایی رسید که در یازدهم شهریور سال ۱۳۷۱ هنگامی که حیدر ابوبکر العطاس نخست وزیر جمهوری یمن در اجلاس سران جنبش عدم تعهد که در جاکارتا پایتخت اندونزی برگزار می‌شد، از نام ساختگی خلیج عربی استفاده کرد، با اعتراض شدید نمایندگان ایرانی رو به رو شد. او سرانجام از نمایندگان ایران عذرخواهی کرد. و این عمل را غیر عمد خواند.
اما واقعیت مطلب این است که خلیج فارس یک نام کهن تاریخی است که از بدو تاریخ بر روی این خلیج گذاشته شده‌است و انگیزه تلاش حساب شده‌ای که برای تغییر این نام به عمل می‌آید جز ایجاد فتنه و اختلاف بین کشورهای این منطقه نیست. همچنان که ژان ژاک پرینی نویسنده کتاب خلیج فارس اعتراف می‌کند. «ملت‌ها و قوم‌های بسیاری بر کرانه‌های خلیج فارس استیلا یافته و فرمانروایی کرده‌اند ولی روزگارشان سپری شده و منقرض شده‌اند. تنها قوم پارس است که با هوش و درایت خود همچنان پا برجا زیسته و میراث حاکمیت خود را تاکنون نگهداری کرده‌است.» اما مشکل در میان عده معدودی از سیاسیون و دولتمردان و صاحبان سرمایه‌های نفتی است که با رشوه‌های نفتی، تخم نفاق فرهنگی می‌پراکنند. هیچ مؤسسه و سازمان معتبر غربی، حاضر نیست اصالت نام خلیج‌فارس را زیر سؤال ببرد، مگر این‌که پول خیلی سنگینی دریافت کرده باشد.

نظر قومگرایان افراطی عرب
در بیست سال گذشته، مقالات و کتاب‌هایی که در دفاع از تغییر نام خلیج‌فارس در همین کشورهای جدیدالتأسیس، منتشر شده، بر سه موضوع استوار است:
۱ـ «پلینی»، تاریخ‌نگار رومی‌ قرن اول میلادی در کتاب خود همواره این دریا را خلیج عربی گفته‌است. ۲ـ در سال ۱۷۶۲ «کارستن نیبور» نوشته‌است: سواحل خلیج‌فارس تابع دولت ایران نیست!
۳ـ «رودریک اوون» در کتاب «حباب‌های طلایی در خلیج عربی» نوشته‌است: در همه نقشه‌هایی که دیده‌ام، خلیج‌فارس در آنها ثبت شده‌، اما من با زندگی در بحرین دریافتم که ساکنان دو سوی این دریا عرب هستند، پس ادب حکم می‌کند که این دریا را «خلیج عربی» بنامیم. ۴ـ کشورهای عربی بیشتر از ایران هستند. [2]
دریای پارس

هخامنشیان


هخامنشیان نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ طایفه‌ پاسارگاد از طایفه‌های پارسیان بوده‌است.هخامنشیان نخست پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد ساخت و سپس فتح لیدیه و بابل پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.
به قدرت رسیدن پارسی‌ها و سلسله هخامنشی (۳۳۰-۵۵۰ قبل از میلاد) یکی از وقایع مهم تاریخ قدیم است। اینان دولتی تأسیس کردند که دنیای قدیم را به استثنای دو سوم یونان تحت تسلط خود در آوردند। شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند.کشور و سرزمین
پارس‌ها مردمانی ازنژاد آریایی بودند که مشخص نیست از چه زمانی به فلات ایران آمده بودند. آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که درکتیبه‌های آشوری از سده نهم پیش از میلاد مسیح نام آنان آمده‌است. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. با ضعف دولت ایلام، نفوذ قوم پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت.
تمدنهای باستانی آسیای غربی
بین‌النهرین، سومر، اکد، آشور، بابل
هیتی‌ها، لیدیه
ایلام، اورارتو، ماننا، ماد، هخامنشی
امپراتوری‌ها / شهرها
سومر: اوروکاوراریدو
کیشلاگاشنیپوراکد
بابلایسینکلدانی
آشور: آسور، نینوا، نوزی، نمرود
ایلامیاناموری‌هاشوش
هوری‌هامیتانی
کاسی‌هااورارتو
گاهشماری
شاهان سومر
شاهان ایلام
شاهان آشور
شاهان بابل
شاهان ماد
شاهان هخامنشی
زبان
خط میخی
سومریاکدی
ایلامیهوری
اساطیر بین‌النهرین
انوما الیش
گیل گمشمردوخ
نیبیرو
برای نخستین بار درسالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور «پارسوآ» در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده‌است. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود اقوام پارسی پیش از این که از میان دوره‌های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در این ناحیه توقف کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیه‌ای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. از کتیبه‌های آشوری چنین استنباط می‌شود که در زمان شلم نصر (۷۱۳-۷۲۱ ق. م) تا زمان سلطنت آسارهادون (۶۶۳ ق. م)، پادشاهان یا امراء پارسوا، تابع آشور بوده‌اند. پس از آن درزمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ ق. م) پادشاه ماد به پارس استیلا یافت و این دولت را تابع دولت ماد نمود.

[ویرایش] مردم و طوایف
هرودوت می‌گوید: پارسی‌ها به شش طایفه شهری و ده نشین و چهار طایفه چادرنشین تقسیم شده‌اند. شش طایفه اول عبارت‌اند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار طایفه دومی عبارت‌اند از: داییها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی ها. از طوایف مذکور سه طایفه اول بر طوایف دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران تابع آنها بوده‌اند.
پارس‌ها هم‌زمان با مادها به نواحی غربی ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان ساکن گردیدند. برای نخستین بار درسالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۴ ق. م، نام کشور (پارسوآ) در جنوب و جنوب غربی دریاچه ارومیه برده شده‌است. بعضی از محققین مانند راولین سن عقیده دارند که مردم پارسوا همان پارسی‌ها بوده‌اند.
طوایف پارسی پیش از این که از میان دوره‌های جبال زاگرس به طرف جنوب و جنوب شرقی ایران بروند، در ناحیه پارسوآ توقف نمودند و در حدود سال ۷۰۰ پیش از میلاد در ناحیه پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب شرقی شوش در ناحیه‌ای که جزو کشور ایلام بود، مستقر گردیدند. بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.
مطابق منابع یونانی، در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاهان کنونی) مادی‌های ساگارتی می زیسته‌اند که شکل بابلی - یونانی شدهً نام خود یعنی زاگروس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان غرب فلات ایران داده‌اند. نام همین طوایف است که در اتحاد طوایف پارس نیز موجود است و خط پیوند خونی طوایف ماد و پارس از منشا همین طایفه ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است، طوایف پارس قبل از حرکت به سوی جنوب دورانی طولانی را در مناطق ماد می زیستند و بعدها با ضعف دولت ایلام، نفوذ طوایف پارس به خوزستان‌ و نواحی مرکزی فلات ایران‌ گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.
طبق نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از طایفه پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس اقامت داشته‌اند و سر سلسله آنها هخامنش بوده‌است. پس از انقراض دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون مملکت ایلام ناتوان شده بود پارسی‌ها از اختلافات آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را تصرف کردند.
این واقعه تاریخی در زمان چیش پش دوم روی داده‌است. با توجه به بیانیه‌های کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به چیش پش دوم، می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.
پس از مرگ چیش پش، کشورش میان دو پسرش «آریارومنه» پادشاه کشور پارس و کوروش که بعداً عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، تقسیم گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج ترقی بود و هووخشتره در آن حکومت می‌کرد، دو کشور کوچک جدید، ناچار زیر اطاعت فاتح نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش اول، دو کشور نامبرده را تحت حکومت واحدی در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد.

[ویرایش] شاهنشاهان هخامنشی
مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از نظر تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش اول را در نخستین سال‌های حکمرانی اش که مشکل‌ترین سال‌ها حکومت وی نیز بود،به طور دقیق روایت می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست.
به واقع با وجود فراوانی منابع میانرودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها نسب‌شناسی کاملی از خاندان هخامنشی از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای این منظور متن سنگ‌نوشته بیستون فرصت مناسبی را در اختیار مورخ قرار می‌دهد که در آن شاه شاهان نوشته بلند خود را با تایید مجدد رابطه اش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به تدریج اخلاف خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش پش و هخامنش. این تبارشناسی به دلایل مختلف مدت‌های طولانی مورد ایراد قرار گرفته بود. زیرا در این فهرست نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش حکومت می‌کردند یعنی کوروش کبیر و کمبوجیه اول به چشم نمی‌خورد.
همین مسأله موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به محتوای سنگ‌نوشته داریوش با شک و تردید نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته سعی داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به حکومت خود از نگاه آیندگان، شجرنامه خود را دست کاری کند.
موافق نوشته‌های هرودوت، لوحه نبونید پادشاه بابل، بیانیه کوروش بزرگ (استوانه کوروش)، کتیبه بیستون داریوش اول، و کتیبه‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این سلسله تا داریوش اول چنین بوده‌است: (لازم به ذکر است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ مورد تردید است).
هخامنش
۱ چیش پش اول
۲ کمبوجیه اول
۳ کوروش اول
۴ چیش پش دوم
شاخه اصلی:
۵کوروش بزرگ(دوم)
۶ کمبوجیه دوم (فاتح مصر)
۷ کوروش سوم
۸ کمبوجیه سوم
شاخه فرعی
آریا رومنه
ارشام
ویشتاسب
۹ داریوش بزرگ(اول)
با تحلیل کلی تمامی منابع می‌توان به این شکل نتیجه گرفت. در ربع نخست سده ششم ق.م چیش پش پسر هخامنش حکمرانی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه اعطا کرد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش اول به حکمرانی انشان منصوب شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش اول پسرش کمبوجیه اول و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در اواسط سده ششم پیش از میلاد به وقوع پیوست.
در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به تبیعت خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. مدتی بعد کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از مناطق خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. بعد از او نیز کمبوجیه راه فتوحات پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.
کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌دانند. اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده‌است، ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده‌است.
پس از مرگ کمبوجیه تاج سلطنتی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به نظر واقعی می‌رسد، این است که داریوش در زمان حیات پدر و پدر بزرگش (آرشام پدر بزرگش یا پسرش ویشتاسب پدر داریوش)، و با موافقت آنها، حکومت را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در اوایل حکمرانی وی، بر اساس اطلاعات الواح مکشوفه از پی بناها، این دو زنده بودند.
کوروش بزرگ
کمبوجیه
بردیای دروغین (گوماته مغ)
داریوش بزرگ
خشایارشا (خشیارشا)
اردشیر یکم (اردشیر دراز دست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
داریوش دوم
اردشیر دوم
اردشیر سوم
اردشیر چهارم(ارسس)
داریوش سوم

[ویرایش] پادشاهی کوروش بزرگ
هرودوت و کتزیاس، افسانه‌های عجیبی درباره تولد و تربیت کوروش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ ق. م) روایت کرده‌اند. اما آنچه از لحاظ تاریخی قابل قبول است این است که کوروش پسر حکمران انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می‌باشد.
در سال ۵۵۳ ق.م. کوروش بزرگ، همه پارسها را بر علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، عده‌ای از سپاهیان ماد به کوروش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کوروش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه گذاری کرد، سلطنت او از ۵۳۹-۵۵۹ ق.م. است.
کوروش بزرگ که سلطنت ماد را به دست آورد و بعضی از ایالات را به وسیله نیروی نظامی مطیع خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود ادامه داد.
کوروش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در غرب تصرف آسیای صغیر و ساحل بحر الروم که همهٔ جاده‌های بزرگی که از ایران می‌گذشت به بنادر آن منتهی می‌شد و از سوی شرق، تأمین امنیت.
در سال ۵۳۸ پ.م. کوروش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هرکس در باورهای دینی خود و اجرای مراسم مذهبی خویش آزاد است، و بدین سان کورش بزرگ اصل سازگاری بین ادیان و باورها را پایه گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان اسیر در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به سرزمین ایران کوچ کردند.

[ویرایش] گسترش کشور و سرزمین
در جنگی که بین کوروش کبیر و کرزوس پادشاه لیدیه درگرفت، کوروش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که مطیع پارس شود، کرزوس این پیشنهاد را قبول نکرد و جنگ بین طرفین آغاز گردید. در اولین برخورد، فتح با کرزوس بود، بالاخره در جنگ شدیدی که در محل «پتریوم» پایتخت هیتها اتفاق افتاد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا متحصن شد، کوروش شهر را محاصره کرد و کرزوس را دستگیر کرد، لیدیه تسخیر شد و به عنوان یکی از ایالات ایران به شمار آمد، پس از تسخیر لیدی کوروش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم به قید و شرط خواست که یونیان رد کردند.در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری تسخیر شدند. کوروش فتح آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه سرحدات شرقی شد، زرنگ و رخج مرو و بلخ یکی پس از دیگری در زمره ایالات جدید درآمدند. کوروش از جیحون عبور کرد و به سیحون که سرحد شمال شرقی کشور تشکیل می‌داد، رسید و در آنجا شهرهایی مستحکم، به منظور دفاع از حملات قبایل آسیای مرکزی بنا کرد. کوروش در بازگشت از سرحدات شرقی، عملیاتی در طول سرحدهای غربی انجام داد. ضعف بابل، به واسطه بی کفایتی نبونید، سلطان بابل و فشارهای مالیاتی، کوروش را متوجه بابل کرد، بابل بدون دفاع سقوط کرد و پادشاه آن دستگیر شد. کوروش در همان نخستین سال سلطنت خود در بابل، فرمانی مبنی بر آزادی یهودیان از اسارت و بازگشت به وطن و تجدید بنای معبد خود در بیت المقدس انتشار داد.
نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه أی متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم می‌باشد ، به تفصیل این گونه آمده‌است : ماد ، خووج (خوزستان) ، پرثوه (پارت) ، هریوا (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم ، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تا قندهار) ، ثته‌گوش (پنجاب) ، گنداره (گندهارا) (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه (سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن) ، کته‌په‌توک (کاپادوکیه ، بخش شرقی آسیای صغیر) ، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر) ، یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ، سکودر (مقدونیه) ، یئونه‌تک‌برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس) ، پوتیه (سومالی) ، کوشیا (کوش ، حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).

[ویرایش] مرگ کوروش بزرگ
در اثر شورش ماساژت‌های نیمه صحرا گرد، که یک تیره سکاها در آن طرف رودخانه آراکس بودند، مرزهای شمال شرقی مورد تهدید قرار گرفت. کوروش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل انتخاب کرد و به جنگ رفت. در ابتدا موفقیت‌هایی بدست آورد اما ملکه تومیریی او را به داخل سرزمین خود کشاند و کوروش درنبرد سختی، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت. جسد وی را به پاسارگاد آوردند و درمقبره‌ای دفن کردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید.

[ویرایش] پادشاهی کمبوجیه
ایران
تاریخ ایران
ایران پیش از آریایی‌ها
تاریخ ایران پیش از اسلام
دودمان‌ها و حکومت‌ها
ایلامیان
ماد
هخامنشیان
سلوکیان
اشکانیان
ساسانیان
تاریخ ایران پس از اسلام
دودمان‌ها و حکومت‌ها
خلفای راشدین
امویان
عباسیان
ایران در دوران حکومت‌های محلی
دودمان‌ها و حکومت‌ها
طاهریان
صفاریان
سامانیان
آل زیار
آل بویه
غزنویان
سلجوقیان
خوارزمشاهیان
ایران در دوره مغول
دودمان‌ها و حکومت‌ها
ایلخانیان
ایران در دوران ملوک‌الطوایفی
دودمان‌ها و حکومت‌ها
سربداران
تیموریان
مرعشیان
کیائیان
قراقویونلو
آق‌قویونلو
ایران در دوران حکومت‌های ملی
دودمان‌ها و حکومت‌ها
صفوی
افشاریان
زند
قاجار
پهلوی
جمهوری اسلامی
موضوعی
تاریخ معاصر ایران
تاریخ مذاهب ایران
مهرپرستی
زرتشتی
تسنن
تصوف
تشیع
تاریخ اسلام
تاریخ زبان و ادبیات ایران
جغرافیای ایران
استان‌های تاریخی ایران
اقتصاد ایران
گاهشمار تاریخ ایران
پروژه ایران
کمبوجیه، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهت به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند.
کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.). کمبوجیه در بازگشت از مصر فوت کرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می‌دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده‌است ولی دلیل آن تا کنون مکتوم باقی مانده‌است. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.
کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های شرقی شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا نامید و اعلام شاه بودن کرد. چون مردم بردیا دوست داشتند و به سلطنت او راضی بودند و از طرفی هیچ کس از راز قتل بردیا مطلع نبود، دل از سلطنت کمبوجیه برداشتند و سلطنت بردیا(گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان اخباری بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خود کشی او شد.
در متون تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده‌است. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه گوماته مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شده‌است . داریوش شاه که از سوی کوروش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود پس از دریافتن ماجرا به ایران می‌آید و بردیای دروغین را از پای درآورده به تخت می‌نشیند.
کارهای گوماته مغ سبب سوء ظن درباریان هخامنشی شد که در رأس آنان داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود توسط یکی از زنان حرمسرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران بود و موفق به دیدن گوشهای بریده او شده بود پرده از کارش برکشیدند و روزی به قصر شاهی رفتند و نقاب از چهره اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ او و برادرش و محارم او که به دربار راه یافته بودند نابود کردند و هم در آنروز عده زیادی از مغان را به قتل رساندند وبه سلطنت هفت ماهه او خاتمه بخشید.

[ویرایش] پادشاهی داریوش بزرگ
داریوش کبیر (داریوش اول، داریوش بزرگ) (۵۴۹-۴۸۶ ق. م.) سومین پادشاه هخامنشی (سلطنت از ۵۲۱ تا ۴۸۶ ق. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ)بود. ویشتاسپ فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.
ویشتاسپ پدر او در زمان کورش ساتراپ (والی) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با مشکلات بسیاری روبرو شد. غیبت کمبوجیه از ایران چهار سال طول کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا برادر کمبوجیه بر تخت مستقر ساخته و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور توسعه داده بود. در نقاط دیگر کشور هم کسان دیگر بدعوی اینکه از دودمان شاهان پیشین هستند لوای استقلال برافراشته بودند. شرحی که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این وقایع آمده جالب است و سرانجام همه بکام او پایان یافت. داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهٔ لطف اهورامزدا میداند، می‌گوید:
«هرچه کردم بهرگونه، به اراده اهورامزدا بود. از زمانیکه شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به اراده اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... ممالکی که شوریدند دروغ آنها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را بدست من داد و با آنها چنانکه میخواستم رفتار کردم. ای آنکه پس از این شاه خواهی بود با تمام قوا از دروغ بپرهیز. اگر فکر کنی: چه کنم تا مملکت من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».
طبیبی بنام دموک دس که در دستگاه اری‌تس بود و به اسارت بزندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان می‌کرد او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی بسرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت بوطن محروم کرده بود. دموک دس بملکه گفته بود که خود او را به‌عنوان راهنمای فتح یونان به داریوش معرفی کند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی بخوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این طبیب یونانی خود را بهمراه هیأتی از پارسیان به روم و یونان رساند و در آنجا بخلاف میل داریوش، در شهر کرتن که میهن اصلی او بود ماند و دیگر به ایران نیامد و هیأت پارسی که برای آشنا شدن بوضع یونان و فراهم کردن زمینهٔ تسخیر آن دیار رفته بود بی‌نتیجه بمیهن بازگشت.
داریوش پس از فرونشاندن شورشهای داخلی و سرکوبی یاغیان، تشکیلات کشوری و اداری منظمی بوجود آورد که براساس آن تمام کشورها و ایالات تابع شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از نظر سازمان اداری هماهنگ باشند.
لشکرکشی داریوش به اروپا: در ازمنهٔ مختلف تاریخی قبایل آریایی سکاها در نقاط مختلف سرزمین وسیعی که از ترکستان روس تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت مسکن داشتند. بطور کلی از نظر تمدن در مرحلهٔ پاینی بوده‌اند.
هرودت در شرح حمله داریوش به سکائیه نوشته‌است که سکاها از جنگ با او احتراز کردند و بداخل سرزمین خود عقب نشستند و چون بیابان وسیع در پیش پای آنها بود، آنقدر داریوش را بدنبال خود کشیدند که او از ترس قحطی آذوقه تصمیم گرفت به ایران برگردد. اما با اینکه در این حمله پیروزی شاهانه‌ای بدست نیاورد سکاها را برای همیشه از حمله به ایران و ایجاد زحمت برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.
تسخیر هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ ق. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و قسمتی از سرزمین هند را گرفتند داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از طریق دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو نقطهٔ زرخیز و پرثروت برای ایران آنروز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند مبدأ دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.
داریوش ولیعهد خود را برگزید و هنگامی که آخرین تدارکات خود را برای جنگ مصر و یونان میدید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این واقعه در سال ۴۸۶ ق. م. بوده‌است. آرامگاه داریوش اول در فاصله چهارهزار و پانصد متری تخت جمشید، در نقش رستم است.
در زمان او حدود متصرفات شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به قلب اروپا و افریقا میرسید.

[ویرایش] وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
کورش در دوران زمامداری خود،از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش مبتنی برمصالح ملل تابعه بود، پیروی می‌کرد. از این جملة او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همانقدر می‌تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست عمومی او، بخوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت قدرت خود را در تأمین سعادت مردم می‌دانست و کمتر در مقام زراندوزی و تحمیل مالیات برملل تابع خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از قتل و کشتارهای فجیع خودداری کرد بلکه به معتقدات مردم احترام گذاشت و آنچه را که از ملل مغلوب ربوده بودند، پس داد «موافق تورات، پنجهزار و چهار صد ظرف طلا و نقره را به بنی اسرائیل رد می‌کند، معابد ملل مغلوبه را میسازد و می‌آراید.» و به قول گزنفون، رفتار او طوری بوده که «همه می‌خواستند جز ارادة او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش نصیبی نداشت و از سیاست آزاده نشانة وی پیروی نمی‌کرد، در دوران قدرت خود به اخذ مالیات از ملل مغلوب مبادرت نکرد بلکه مانند کورش کبیر به اخذ هدایایی چند قانع بود، ولی این سیاست از آغاز حکومت داریوش تغییر کلی یافت و پس از سپری شدن دوران حیات داریوش، روزبروز، بر سنگینی مالیات افزوده شد و این روش دور از حزم و خرد تا پایان حکومت هخامنشی ادامه یافت.
ریچارد ن. فرای ضمن بحث در پیرامون اوضاع اقتصادی دوران هخامنشی می‌نویسد: «باجها و مالیاتهای حکومت هخامنشی بسیار فراوان بود. چنین می‌نماید که حقوق بندر و باج بازار و عوارض دروازه و راه و مرز به گونه‌های متعدد، و باج چهارپایان و جانوران خانگی که گویا ده درصد بود، و همچنین باجهای دیگری، برقرار بود. شاه در نوروز، پیشکش می‌گرفت و هرگاه سفری می‌کرد رنجی بیشتر بر مردم محل تحمیل می‌شد. بیشتر این پیشکشها و باجهای گوناگون به صورت پول و یا جنس پرداخته می‌شد. بیگاری برای ساختن و ترمیم راهها و ساختمانهای مورد استفاده عموم مردم، و مانند آنها به دست شهربانان و شاه بر مردم بفراوانی تحمیل می‌شد. پس چنین می‌نماید که زندگی برای مردم عادی بسیار دشوار بود. هزینه‌های عمومی محلی را، با باجهای مخصوص آن محل انجام می‌دادند، زر و سیم چون سیلی گران به صندوقهای شاه می‌ریخت. هنوز سخنی از املاک و معدنها و تأسیسات آبیاری شاه نگفته‌ایم که درآمدهای کلان داشت. بیشتر طلاهای گرد آمده به هنگام جنگ و یا همچون پیشکشی به مصرف می‌رسند.»

[ویرایش] برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تاًثیری بنیادین بر دورانهای بعد گذارده‌است، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر می‌باشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی طولانی پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرده، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جزه تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان اقوام و همان مردم، روندی راکه برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه أی بسیار وسیع، آن را تا پایه بزرگ‌ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، اعتبار بخشیدند.
مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در اوایل عهد – موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بوده‌است . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بوده‌است ، از لحاظ تاریخی جالب توجه‌است . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کرده‌اند.
هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از میلاد تا ۳۳۰ پیش از میلاد) بر بخش بزرگی از جهان شناخته شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال شرقی افریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.''''

ایران و آریاییان

ایران و آریاییان
نظریه‌ای که امروز بیش از هر نظریهٔ دیگری در میان صاحب‌نظران مقبول است اینست که قبایلی که خود را آریایی (آریایی در زبان ایشان به معنی شریف یا نجیب بود) می‌خوانندند در اواخر هزارهٔ دوم پیش از میلاد (در این تاریخ اختلاف بسیار است) به فلات ایران سرازیر شدند. از بررسی اساطیر و زبان ایشان برمی‌آید که ایشان خویشاوندی نزدیک با هندیان داشتند و گویا پیش از آمدن آنان به ایران و مهاجرت دستهٔ دیگر به هند با هم می‌زیستند. به هر حال آنچه مسلم است اینست که هر دو دسته خود را آریایی می‌خواندند.

[ویرایش] بخشبندی تاریخ ایران
نکتهٔ دیگر آنکه معمولاً تاریخ ایران را به دو دورهٔ کلی تاریخ ایران پیش از اسلام و تاریخ ایران پس از اسلام تقسیم ‌می‌کنند.
دو روایت مختلف از تاریخ ایران پیش از اسلام وجود دارد: یکی روایت سنتی که مبتنی بر تواریخ سنتی است (شامل شاهنامه‌) و از نخستین پادشاه کیومرث (که پادشاه جهان و نه فقط ایران است) آغاز می‌شود و شامل سلسله‌های پادشاهی پیشدادیان، کیانیان، ملوک‌الطوایفی (اشکانیان) و ساسانیان است. این روایت سنتی به یک معنی روایتی اسطوره‌ای از تاریخ ایران است و شامل اطلاعات ذی‌قیمت مردم‌شناسانه و اسطوره‌شناسانه است.
روایت دیگر روایت مبتنی بر تواریخ خارجی (شامل تواریخ یونانی، ارمنی، رومی) و مدارک و یافته‌های باستانشناسی (شامل کتیبه‌ها و سکه‌ها) و به طور کلی روایتی مدرن و علمی‌است. در این روایت خاندان‌های پادشاهی در ایران پیش از اسلام از قرار زیرند: مادها، هخامنشیان، سلوکیان، اشکانیان و ساسانیان.
شاید بسیاری باور ننمایند که از سال سی ام هجری که سال مرگ یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است تا سال 1344ه.ق(=1304ه.خ) که تاریخ برافتادن قاجاریان می باشد در درون حدود طبیعی ایران بیش از یکصد و پنجاه خاندان به استقلال یا نیمه استقلال پادشاهی کرده اند و از میان ایشان تنها چهار خاندان سلجوقیان و مغولان و صفویان و نادر شاه را می توان گفت که بر سراسر ایران حکمروا بودند. از دیــــــگران طاهریان، سامانیـان، صفاریـان، غزنویـان، بویهـیــان، خوارزمشـاهیـان، قره قویـونــلویــان، آق قویونلویان، زندیان، قاجاریان اگر چه پادشاهان بزرگ و بنام بودند هیچ کدام سراسر ایران را زیر فرمان نداشتند. آن دیگران هم جز خاندانهای کوچکی نبودند که هر کدام بر یک یا دو ولایت فرمانروا بودند. (شهریاران گمنام، احمد کسروی، ص10)
در زمینه دودمان ها باید این را به اشاره یادآوری كرد كه در یك دوره كه آل جلایر نیز بر بخش هایی از ایرانزمین فرمان می راندند، حدود بیست دودمان بر ایران فرمانروا بودند.

[ویرایش] سلسله های دوران پیش از اسلام
ماد (آغاز قرن هشتم ق. م.۵۵۰ ق. م.) بنیان‌گذار (دیاکو) (هووخشتره)
هخامنشی (۵۵۹ ق. م.- ۳۳۰ ق. م.) بنیان‌گذار کوروش شهریار معروف داریوش
سلوکیان (۳۳۰ ق. م.- ۱۲۹ ق. م.) بنیان‌گذار سلوکوس یکم
اشکانیان (۲۵۶ ق. م.- ۲۲۴ م.) بنیان‌گذار اشک یکم شهریاران بزرگ مهرداد یکم ارد یا اشک سیزدهم
ساسانیان (۲۲۴ م.۶۵۲ م.) بنیان‌گذار (اردشیر بابکان) شهریاران بزرگ شاپور ۱ شاپور دوم و انوشیروان دادگر.

[ویرایش] سلسله های دوران پس از اسلام
طاهریان (۲۰۵ - ۲۵۹ ه. ق.) بنیان‌گذار طاهر ذوالیمینین
صفاریان (۲۶۱ - ۲۸۷ ه. ق.) بنیان‌گذار یعقوب لیث
سامانیان (۲۶۱ - ۳۸۹ ه. ق.) بنیان‌گذار نصر اول شهریاران بزرگ اسماعیل بن احمد و نصر بن احمد
زیاریان(۳۱۵ - ۴۶۲ ه. ق.) بنیان‌گذار مرداویج پسر زیار شهریار معروف قابوس بن وشمگیر
بوییان (۳۲۰ - ۴۴۰ ه. ق.) بنیان‌گذار عمادالدوله علی شهریار بزرگ عضدالدوله
غزنویان (۳۸۸ - ۵۵۵ ه. ق.) بنیان‌گذار سلطان محمود غزنوی
سلجوقیان (۴۲۹ - ۵۱۱ ه. ق.) بنیان‌گذار طغرل بیک شهریاران بزرگ ملکشاه و سلطان سنجر
خوارزمشاهیان (۴۷۰ - ۶۱۷ ه. ق.) بنیان‌گذار (انوشتکین غرجه) شهریاران معروف: محمد خوارزمشاه
ایلخانان مغول (۶۵۴ - ۷۳۶ ه. ق.) بنیان‌گذار هولاکو خان
تیموریان (-۷۷۱ ۹۰۳ ه. ق) بنیان‌گذار تیمور گورکانی
صفویان - (۹۰۶ - ۱۱۳۵ ه. ق.) بنیان‌گذار شاه اسماعیل اول شهریار بزرگ شاه عباس
افشار (۱۱۴۸ - ۱۱۶۱ ه. ق.): بنیان‌گذار نادرشاه
زند (-۱۱۶۳ ۱۲۰۹ ه. ق.) بنیان‌گذار کریم خان زند
قاجار (۱۲۰۹ - ۱۳۴۵ ه. ق.) بنیان‌گذار آقا محمد شاه شهریار نامی ناصرالدین شاه
سلسله پهلوی (آغاز۱۳۴۵ ه. ق. ۱۳۰۴ ه. ش.) بنیان‌گذار رضا شاهمحمدرضا پهلوی در ۲۶ دی و به هنگام انقلاب ایران ناگزیر به ترک ایران شد. پایان دودمان پهلوی را ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ می‌دانند.
حکومت جمهوری اسلامی (آغاز ۱۳۵۷ ه. ش.)

نقشه امپراتوری هخامنشیان در زمان کوروش بزرگ


[ویرایش] دوره جوانی
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند. کوروش درباره خاندانش بر سفالینهٔ استوانه شکلی محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است. بنیانگذار سلسلهٔ هخامنشی، شاه هخامنش انشان بوده که در حدود ۷۰۰می‌زیسته‌است. پس از مرگ او،فرزندش چا ایش پیش به حکومت انشان رسید. حکومت چا ایش پیش نیز پس از مرگش توسط دو نفر از پسرانش کوروش اول شاه انشان و آریارامن شاه پارس دنبال شد. سپس، پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه اول شاه انشان و آرشام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند. کمبوجیه اول با شاهدخت ماندانا دختر آژی دهاک یا آستیاگ پادشاه ماد ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.
تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتزیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و پرسی سایکس و حسن پیرنیا، شرح چگونگی زایش کوروش را از هرودوت برگرفته‌اند. بنا به نوشته هرودوت، آژی دهاک شبی خواب دید که از دخترش آنقدر آب خارج شد که همدان و کشور ماد و تمام سرزمین آسیا را غرق کرد. آژی دهاک تعبیر خواب خویش را از مغ‌ها پرسش کرد. آنها گفتند از او فرزندی پدید خواهد آمد که بر ماد غلبه خواهد کرد. این موضوع سبب شد که آژی دهاک تصمیم بگیرد دخترش را به بزرگان ماد ندهد، زیرا می‌ترسید که دامادش مدعی خطرناکی برای تخت و تاج او بشود. بنابر این آژی دهاک دختر خود را به کمبوجیه اول شاه آنشان که خراجگزار ماد بود، به زناشویی داد.
ماندانا پس از ازدواج با کمبوجیه باردار شد و شاه این بار خواب دید که از شکم دخترش تاکی رویید که شاخ و برگهای آن تمام آسیا را پوشانید. پادشاه ماد، این بار هم از مغ‌ها تعبیر خوابش را خواست و آنها اظهار داشتند، تعبیر خوابش آن است که از دخترش ماندانا فرزندی بوجود خواهد آمد که بر آسیا چیره خواهد شد. آستیاگ بمراتب بیش از خواب اولش به هراس افتاد و از این رو دخترش را به حضور طلبید. دخترش به همدان نزد وی آمد. پادشاه ماد بر اساس خوابهایی که دیده بود از فرزند دخترش سخت وحشت داشت، پس زادهٔ دخترش را به یکی از بستگانش بنام هارپاگ، که در ضمن وزیر و سپهسالار او نیز بود، سپرد و دستور داد که کوروش را نابود کند. هارپاگ طفل را به خانه آورد و ماجرا را با همسرش در میان گذاشت. در پاسخ به پرسش همسرش راجع به سرنوشت کوروش، هارپاگ پاسخ داد وی دست به چنین جنایتی نخواهد آلود، چون یکم کودک با او خوشایند است. دوم چون شاه فرزندان زیاد ندارد دخترش ممکن است جانشین او گردد، در این صورت معلوم است شهبانو با کشنده فرزندش مدارا نخواهد کرد. پس کوروش را به یکی از چوپان‌های شاه به‌ نام میترادات (مهرداد) داد و از از خواست که وی را به دستور شاه به کوهی در میان جنگل رها کند تا طعمهٔ ددان گردد.
چوپان کودک را به خانه برد. وقتی همسر چوپان به نام سپاکو از موضوع با خبر شد، با ناله و زاری به شوهرش اصرار ورزید که از کشتن کودک خودداری کند و بجای او، فرزند خود را که تازه زاییده و مرده بدنیا آمده بود، در جنگل رها سازد. مهرداد شهامت این کار را نداشت، ولی در پایان نظر همسرش را پذیرفت. پس جسد مرده فرزندش را به ماموران هارپاگ سپرد و خود سرپرستی کوروش را به گردن گرفت.
روزی کوروش که به پسر چوپان معروف بود، با گروهی از فرزندان امیرزادگان بازی می‌کرد. آنها قرار گذاشتند یک نفر را از میان خود به نام شاه تعیین کنند و کوروش را برای این کار برگزیدند. کوروش همبازیهای خود را به دسته‌های مختلف بخش کرد و برای هر یک وظیفه‌ای تعیین نمود و دستور داد پسر آرتم بارس را که از شاهزادگان و سالاران درجه اول پادشاه بود و از وی فرمانبرداری نکرده بود تنبیه کنند. پس از پایان ماجرا، فرزند آرتم بارس به پدر شکایت برد که پسر یک چوپان دستور داده‌است وی را تنبیه کنند. پدرش او را نزد آژی دهاک برد و دادخواهی کرد که فرزند یک چوپان پسر او را تنبیه و بدنش را مضروب کرده‌است. شاه چوپان و کوروش را احضار کرد و از کوروش سوال کرد: «تو چگونه جرأت کردی با فرزند کسی که بعد از من دارای بزرگ‌ترین مقام کشوری است، چنین کنی؟» کوروش پاسخ داد: «در این باره حق با من است، زیرا همه آن‌ها مرا به پادشاهی برگزیده بودند و چون او از من فرمانبرداری نکرد، من دستور تنبیه او را دادم، حال اگر شایسته مجازات می‌باشم، اختیار با توست.»
آژی دهاک از دلاوری کوروش و شباهت وی با خودش به اندیشه افتاد. در ضمن بیاد آورد، مدت زمانی که از رویداد رها کردن طفل دخترش به کوه می‌گذرد با سن این کودک برابری می‌کند. بنابراین آرتم بارس را قانع کرد که در این باره دستور لازم را صادر خواهد کرد و او را مرخص کرد. سپس از چوپان درباره هویت طفل مذکور پرسشهایی به عمل آورد. چوپان پاسخ داد: «این طفل فرزند من است و مادرش نیز زنده‌است.» اما شاه نتوانست گفته چوپان را قبول کند و دستور داد زیر شکنجه واقعیت امر را از وی جویا شوند.
چوپان ناچار به اعتراف شد و حقیقت امر را برای آژی دهاک آشکار کرد و با زاری از او بخشش خواست. سپس آژی دهاک دستور به احضار هارپاگ داد و چون او چوپان را در حضور پادشاه دید، موضوع را حدس زد و در برابر پرسش آژی دهاک که از او پرسید: «با طفل دخترم چه کردی و چگونه او را کشتی؟» پاسخ داد: «پس از آن که طفل را به خانه بردم، تصمیم گرفتم کاری کنم که هم دستور تو را اجرا کرده باشم و هم مرتکب قتل فرزند دخترت نشده باشم» و ماجرا را به طور کامل نقل نمود.(رضایی،دکتر عبدالعظیم،تاریخ ده هزار ساله ایران) آژی دهاک چون از ماجرا خبردار گردید خطاب به هارپاگ گفت :امشب به افتخار زنده بودن و پیدا کردن کوروش جشنی در دربار برپا خواهم کرد. پس تو نیز به خانه برو و خود را برای جشن آماده کن و پسرت را به اینجا بفرست تا با کوروش بازی کند. هارپاگ چنین کرد. از آنطرف آژی دهاک مغان را به حضور طلبید و در مورد کورش و خوابهایی که قبلاً دیده بود دوباره سوال کرد و نظر آنها را پرسید. مغان به وی گفتند که شاه نباید نگران باشد زیرا رویا به حقیقت پیوسته و کوروش در حین بازی شاه شده‌است پس دیگر جای نگرانی ندارد و قبلاً نیز اتفاق افتاده که رویاها به این صورت تعبیر گردند. شاه از این ماجرا خوشحال شد. شب هنگام هارپاگ خوشحال و بی خبر از همه جا به مهمانی آمد. شاه دستور داد تا از گوشتهایی که آماده کرده‌اند به هارپاگ بدهند ؛ سپس به هارپاگ گفت می‌خواهی بدانی که این گوشتهای لذیذ که خوردی چگونه تهیه شده‌اند.سپس دستور داد ظرفی را که حاوی سر و دست و پاهای بریده فرزند هارپاگ بود را به وی نشان دهند . هنگامی که ماموران شاه درپوش ظرف را برداشتند هارپاگ سر و دست و پاهای بریده فرزند خود را دید و گرچه به وحشت افتاده بود. خود را کنترول نمود و هیچ تغییری در صورت وی رخ نداد و خطاب به شاه گفت: هرچه شاه انجام دهد همان درست است و ما فرمانبرداریم.این نتیجه نافرمانی هارپاگ از دستور شاه در کشتن کوروش بود.(رضایی،دکتر عبدالعظیم،تاریخ ده هزار ساله ایران)
کوروش برای مدتی در دربار آژی دهاک ماند سپس به دستور وی عازم آنشان شد . پدر کوروش کمبوجیه اول و مادرش ماندانا از وی استقبال گرمی به عمل آوردند. کوروش در دربار کمبوجیه اول خو و اخلاق والای انسانی پارس‌ها و فنون جنگی و نظام پیشرفته آن‌ها را آموخت و با آموزش‌های سختی که سربازان پارس فرامی‌گرفتند پرورش یافت. بعد از مرگ پدر وی شاه آنشان شد.(رضایی،دکتر عبدالعظیم،تاریخ ده هزار ساله ایران)

[ویرایش] دوره قدرت

تندیس ۴ متری کورش در پارک المپیک سیدنی از سال ۱۹۴۴
بعد از آنکه کوروش شاه آنشان شد در اندیشه حمله به مادافتاد.دراین میان هارپاگ نقشی عمده بازی کرد.هارپاگ بزرگان ماد را که از نخوت و شدت عمل شاهنشاه ناراضی بودند بر ضد ایشتوویگو(آژی دهاک)شورانید و موفق شد، کوروش را وادار کند بر ضد پادشاه ماد لشکرکشی کند و او را شکست بدهد.با شکست کشور ماد به‌وسیله پارس که کشور دست نشانده و تابع آن بود، پادشاهی ۳۵ سالهایشتوویگو پادشاه ماد به انتها رسید، اما به گفته هرودوت کوروش به ایشتوویگو آسیبی وارد نیاورد و او را نزد خود نگه داشت. کوروش به این شیوه در ۵۴۶ پادشاهی ماد و ایران را به دست گرفت و خود را پادشاه ایران اعلام نمود.کوروش پس از آنکه ماد و پارس را متحد کرد و خود را شاه ماد و پارس نامید، در حالیکه بابل به او خیانت کرده بود، خردمندانه از قارون، شاه لیدی خواست تا حکومت او را به رسمیت بشناسد و در عوض کوروش نیز سلطنت او را بر لیدی قبول نماید. اما قارون (کرزوس) در کمال کم خردی به جای قبول این پیشنهاد به فکر گسترش مرزهای کشور خود افتاد و به این خاطر با شتاب سپاهیانش را از رود هالسی (قزل‌ایرماق امروزی در کشور ترکیه) که مرز کشوری وی و ماد بود گذراند و کوروش هم با دیدن این حرکت خصمانه، از همدان به سوی لیدی حرکت کرد و دژسارد که آن را تسخیر ناپذیر می‌پنداشتند، با صعود تعدادی از سربازان ایرانی از دیواره‌های آن سقوط کرد و قارون (کروزوس)، شاه لیدی به اسارت ایرانیان درآمد و کوروش مرز کشور خود را به دریای روم و همسایگی یونانیان رسانید. نکته قابل توجه رفتار کوروش پس ازشکست قارون است. کوروش، شاه شکست خورده لیدی را نکشت و تحقیر ننمود، بلکه تا پایان عمر تحت حمایت کوروش زندگی کرد و مردمسارد علی رغم آن که حدود سه ماه لشکریان کوروش را در شرایط جنگی و در حالت محاصره شهر خود معطل کرده بودند، مشمول عفو شدند.

مجلس بارعام داریوش اول / موزه خانه زينت الملوك شیراز
پس از لیدی کوروش نواحی شرقی را یکی پس از دیگری زیر فرمان خود در آورد و به ترتیب گرگان (هیرکانی)، پارت، هریو (هرات)، رخج، مرو، بلخ، زرنگیانا (سیستان) و سوگود (نواحی بین آمودریا و سیردریا) و ثتگوش (شمال غربی هند) را مطیع خود کرد. هدف اصلی کوروش از لشکرکشی به شرق، تأ مین امنیت و تحکیم موقعیت بود وگرنه در سمت شرق ایران آن روزگار، حکومتی که بتواند با کوروش به معارضه بپردازد وجود نداشت. کوروش با زیر فرمان آوردن نواحی شرق ایران، وسعت سرزمین‌های تحت تابعیت خود را دو برابر کرد. حال دیگر پادشاه بابِل از خیانت خود به کوروش و عهد شکنی در حق وی که در اوائل پیروزی او بر ماد انجام داده بود واقعاً پشیمان شده بود. البته ناگفته نماند که یکی از دلایل اصلی ترس «نبونید» پادشاه بابِل، همانا شهرت کوروش به داشتن سجایای اخلاقی و محبوبیت او در نزد مردم بابِل از یک سو و نیز پیش‌بینی‌های پیامبران بنی اسرائیل درباره آزادی قوم یهود به دست کوروش از سوی دیگر بود.

آزادسازی یهودیان دربند و اجازهٔ بازگشت به و بازسازی اورشلیم توسط کوروش بزرگ
بابل بدون مدافعه در ۲۲ مهرماه سال ۵۳۹ ق.م سقوط کرد و فقط محله شاهی چند روز مقاومت ورزیدند، پادشاه محبوس گردید و کوروش طبق عادت، در کمال آزاد منشی با وی رفتار کرد و در سال بعد (۵۳۸ق.م) هنگامی که او در گذشت عزای ملی اعلام شد و خود کوروش در آن شرکت کرد. با فتح بابل مستعمرات آن یعنی سوریه، فلسطین و فنیقیه نیز سر تسلیم پیش نهادند و به حوزه حکومتی اضافه شدند. رفتار کوروش پس از فتح بابل جایگاه خاصی بین باستان‌شناسان و حتی حقوقدانان دارد. او یهودیان را آزاد کرد و ضمن مسترد داشتن کلیه اموالی که بخت النصر (نبوکد نصر) پادشاه مقتدر بابِل در فتح اورشلیم از هیکل سلیمان به غنیمت گرفته بود، کمک‌های بسیاری از نظر مالی و امکانات به آنان نمود تا بتوانند به اورشلیم بازگردند و دستور بازسازی هیکل سلیمان را صادر کرد و به همین خاطر در بین یهودیان به عنوان منجی معروف گشت که در تاریخ یهود و در تورات ثبت است علاوه بر این به همین دلیل دولت اسرائیل از کوروش قدردانی کرده و یادش را گرامی داشته‌است.[1]

[ویرایش] آخرین نبرد

آرامگاه کوروش
کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب اقوام سکا که ملکه شان به نام تومریس, از ازدواج با کوروش امتناع ورزیده بود, به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد. میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کورش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کورش به این رودخانه رسید، تومریس ملکه سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد. یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کورش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدی که تا پایان عمر به عنوان یک مشاور به کورش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. استدالال او چنین بود که در صورت نبرد در خاک ایران، اگر لشگر کورش شکست بخورد تمامی سرزمین در خطر می‌افتد و اگر پیروز هم شود هیچ سرزمینی را فتح نکرد. در مقابل اگر در خاک سکاها به جنگ بپردازند، پیروزی ایرانیان با فتح این سرزمین همراه خواهد بود و شکست آنان نیز تنها یک شکست نظامی به شمار رفته و به سرزمین ایران آسیبی نمی‌رسد. کورش این استدلال را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد کشته شدن کورش و شکست لشگریانش بود.تو مریس سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون قرار داد و چنین گفت: «تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی» پس از این شکست، لشگریان ایران با رهبری کمبوجیه، پسر ارشد کورش به ایران بازگشتند. طبق کتاب «کوروش در عهد عتیق و قرآن مجید» نوشته دکتر فریدون بدره‌ای و از انتشارات امیر کبیر کوروش در این جنگ کشته نشده و حتی پس از این نیز با سکاها جنگیده‌است. منابع تاریخی معتبر در کتاب یادشده معرفی شده‌است.

[ویرایش] فرزندان
پس از مرگ کورش، فرزند ارشد او کمبوجیه به سلطنت رسید. وی، هنگامی که قصد لشگرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور قتل برادرش بردیا را صادر کرد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که شباهتی بسیار به بردیا داشت، خود را به جای بردیا قرار داده و پادشاه خواند. کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت. کورش بجز این دو پسر، دارای دو دختر به نام‌های آتوسا و پارمیدا بود که آتوسا بعدها با داریوش اول ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.
پارمیدا دختر بردیا نوه کوروش بزرگ است .آتوسا دختر کوروش است . داریوش بزرگ با پارمیدا و آتوسا ازدواج کرد که داریوش بزرگ از پارمیداصاحب پسری بنام آریامردواز آتوساصاحب پسری بنام خشیارشاه شد